مهری

سلام 

بعضی وقتها اونی که باید باشه نیست . اونی که باید باشه شاید بود دیگه این نبود . 

نمی دونم ولی خوشحالم الان با اینکه نیست ولی هنوز هست و از راه دور کنارته .  

اون خواهرم یعنی بچه دوم   خونواده ماس .آره مهری رو می گم . 

خواهری که اینجا نیست ایران نیست ولی می دونی مثل یه مادر دوست داره و تو این شیر تو شیریه عاطفی تو خونواده ما واقعا غنیمتیه . 

مهری با داووووووود    علی  و آیدین  یه چند سالیه دیگه ایرانی نیستن و رفتن سوئد . 

ولی ای کاش داداش داوودمو داداش امیرمو داداش بیژنمو آجی منیرمم ایرانی نبودن . یعنی کاش سوئدی. آلمانی . هندی . افغانی یا هر جای دیگه ای بودن و دور بودن. حتی خودم دور بودیمو قدر همدیگرو می دونستیم. 

ولی همه ایرانییم غیر از مهری . واقعا دوسش دارم شاید اگه ایران بود اونم مثل منیر می شد . 

ولی نه خدا رو شکر که ایران نیستو ما یه خواهر سالم داریم . ولی منیرم خوبه . 

به امید روزی که هممون ایرانی که نه خارجیم نه رضایی باشیم . خواهر برادر باشیمو از همه مهمتر با هم باشیم.

۸۷/۰۷/۲۳

امروز: 

مثل چند روز اخیر تو پاییز بازم صبح به سختی و جون کندن پا شدم انگار که بخوام یه چیز مسخره خنده دارو به بعضیا ثابت کنم بلند نشده شرو به جم کردن جام کردم خیلی مضحک برای دفاع از شخصیت شکل گرفته ۲۸ ساله ای که میدونه یه روزی تنها میشه و باید نفس کشیدن رو یاد گرفته باشه . بگذریم . 

باز امروزم با یک رب تا خیر پا به شرکت کذایی اطلس پود که شده تنها منبع اکسیژن من گذاشتم. 

و مهمون ناخونده هم مثل روزای اخیر پشت میز من در حال تجسس بود . تا شریفی بودنش رو به خودش ثابت کنه. طفلک 

امروزم کار کار کار و توهم حقوقهای نگرفته . خوندن xp و یه کم هوس بازی با عکسای گروه کوهنوردی اسپیلت که منتظر یه کم پول و پلم تا راهی اونجا بشم. 

بازم زنگی به تنها یار با وفا ی این مدت منصوره و حال احوال . خیلی خوبی می دونی؟ 

یه یک هفته ای هم هست داداش بیژن  یه موقعیت کاری جسته و باز من بی تمرکز منتظر. 

و باز یاد تحقیرای هولاکویی ببینا ( خواستم جملات گذشته رو یادم بیارم ولی نه .......) 

و باز یاد حامد زنگ زدنش و اینکه بی تفاوتی من نسبت به عکس العمل خوب اون. 

و روز امروز هم ادامه داره تا شب که به امید اثبات خودم به بعضیا تو جم کردن جام تو صبح برمو بخوابم.

مرا ببخش هانی

آری من دوست دارم کسی را از جنس زبانم از جنس وجودم از همان جنسی که کودکیم را شناختم. 

کودکیم را با او تقسیم کردم.و نوجوانیم را هم.و بزرگ شدنمان را با سختیهای ادراک از محیط شناختیم.و شناختیم هر آنچه رویامان بود. 

آری اینک قرار است نفس بکشیم زندگی را چون زنده شدیم. 

وزنده بمانیم تا رشد کنیم قدمان را.و او این لحظه دلخور است چون خاطرش را آزردم. 

چون درد قد کشیدن مرا آزرد و من درد قد کشیدنش شدم.چه بد کردم من. 

او منی دیگر است او من است پس مستحق این درد نبود. 

من با تمام وجود از اینکه ناخواسته درد قد کشیدنت شدم عذر میخواهم.