قلبم یه کمی درد می کنه

آره این روزا این ماهیچه کوچولو که ظاهرا تمام حیاتم رو از اون دارم یه کمی درد می کنه.حتی به خاطر دردش مرکز قلب رفتم و نوار قلبم من رو آدم سالمی نشون داد ولی هنوز این ماهیچه کوچولو بدون حتی یه گریه تو سینه من درد می کنه. بعضی ها می گن معدس گوز بدی خوب می شی . بعضیا فکر می کنن دارم ناز میکنم و بعضیا هم میگن برای ما هم درد می کنه اصلا شایدم من دارم اشتباه می کنم اگر اشتباه نکم و این ماهیچه کوچولو چیزیش باشه اون آدما که این حرفا رو زدن حتی یه کم با خودشون فکر نمی کنن که چرا اینطوری در مورد یه آدم قضاوت کردن .در ضمن من دوست دارم یه کم نگران باشم چون مانیارم تازه 2 سالشه و نمی خوام من نباشم و اون باشه و تنها باشه پس دلم می خواد یه کم نگران باشم و حق دارم نگران باشم. دل مشغولیهای این روزهای ذهن مریض من این اجازه رو نمی ده یه کم به خودم فکر کنم به برنامهای نریخته من به آینده مانیار.