جاده بن بست

کارگران مشغول کارند.

و جاده رو به انتها . علامتها می گن جاده داره به آخر میرسه. باید مواظب باشم. اگه شب باشه میرم ته ته ته دره . اگه روزم باشه از سکوت انتهای خیابون بن بست می ترسم. شاید یکی بیاد. شاید چیزی بشه که من طاقتش رو نداشته باشم.

کاش می تونستم پرواز کنم و از انتهای خیابون بن بست بپرم . برم به خیابون نهم شایدم هشتم خیابونی که اسم داشته باشه هر اسمی ولی بن بست نباشه.