مامان

کاراکتری دوست داشتنی . کاراکتری از جنس مادر بود . مادری از جنس مادر بچه گیام . مادری از جنس رفیق تو سن پیری. تنها کسی که شاید بعد از خدا یا شاید حتی قبل از خدا عاشقش بودم. چون خدای من مامان بود.

بزرگ بی توقع قوی .

نیست انگار اصلا نبود. مگه میشه یه هویت یه شخصیت با مرگش محو بشه .غیب بشه.چه می دونم بره هوا بره زمین.نمی فهمم اصلا جایی قرار نبود بره این شخصیت بزرگ کجا باید می رفت غیر از اینجا . مگه جایی رو هم غیر از اینجا داشت که بتونه به ادمای دور و برش کمک کنه.؟

مگه فرشته ها هم به کمک مامان نیاز دارن که اون رو با خودشون بردن .

رفتی و من رو با این همه آدم جور وا جور که به سختی از جنست رو توشون می تونم پیدا کنم تنها گذاشتی .

می دونم دیگه این اواخر دیگه حوصله نداشتی می دونم دیگه هر وقت می گفتم مامان می گفتی کوفت مامان. ولی هنوز نیازت رو اون دستای نرمت رو هنوز اون عاشق بودنت رو احساس می کنم ای عشق بزرگ.

ای بزرگ ای بزرگ ای بزرگ 

خداحافظ


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد