پایان یک وابستگی

سلام و باز هم سلام

تموم شد . آره این همه استرس و فشار و ترس از دست دادن یک نفر تموم شد چون اون یه نفر تموم شد .

تموم شدن اون یه نفر واسه من یعنی تموم شدن ایمان تموم شدن اتکا و شاید تموم شدن خدا.چون خدای بچه گیام شکلش بود . چون اونقدر برام بزرگ بود چون اونقدر برام خوب بود شکل خدای بچه گیام رو مثل خودش نقاشی می کردم.

دیگه خیلی نازک شده بود دیگه داشت اون کبری بزرگ رو تصویرش رو از یادمون می برد و من نمی خواستم نه من هیچ کس نمی خواست.

مامان مرده بود.

و من رو هم با خودش کشت.

باورش سخته ولی مامان مرده بود. مامان کبری مرده بود

خستم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد