ساک هفته

روزهای اول دارن با سرعت میرن تا منو از خودم از لحظات نگرانیهام جا بزارن.و من منتظر.منتظر که باز ببینم بودن دوست رو و شاید ببینم نادیده ها رو من الان تو یکی از قسمتهای عجیب داستان کم نور زندگیه فرزادم و با دونستن این که اون کل داستان رو از حفظه منتظرم خدایا اینبار دو نفریم و شاید سه نفر .باهام باش.

ساک رو تو این هفته پر خوبی و معجزه کن نزار با ساک خالی برگردیم ولایت چون دهاتیهای دهمون نه منو می فهمن نه تو رو نه مامان ساک رو .من ساکم رو پر جون از تو می خوام کمک کن.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد