زندگی در حباب

زمستونه ولی اصلا سرد نیست . نه صدای بارونی نه سنگینی برفی روی پشت بوم خونه . و نه صدای غارغار کلاغی گرسنه توی کوچه های سرد محل. ولی سرده سرماش از سرمای زمستون هم سرد تره ، سرماش سرمای رفتن مامان ، سرماش سرمای 20 نبودن یه رابطه و شاید هم سرمای تموم شدن یه دغدغه و کلافه بودن واسه پیدا کردن یه دغدغه دیگس . دغدغه هایی نه این بار از جنس گرسنگی ازجنس لذت غذا خوردن از جنس لذت مزه کردن ولی اون چیه که من دنبالشم ولی نمی بینمش.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد