ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
حالم داره به هم می خوره از این همه مهربونی . از این همه درک . من کجای کارم . این همه سال پاره شدم تا یه ذره اندازه دیگران شدن رو یاد بگیرم . یاد بگیرم خودم رو جای دیگران بگذارم . و از زاویه دید اونا شرایط رو ببینم.
اونوقت با یک سور میاد میرینه تو هر چی هویت و بودن و وجود داشتنه.
باشد این نیز هم بگذرد . ما نیز هم میگذریم . ولی یه فکری واسه این همه مهربونیو فکر دیگران بودنات بکن . حیفی واقعا .قدرت رو نمی دونن دور و بریات. اما من الان از لپ لپ در نیومدم که نفهمم چی دور و برم می گذره .راستی یه کم از زاویه دیدت ببینیم:
کون لق هر چی بچه هم اندازه بچگیاته . مگه واسه تو کاری کردن . پس فامیلای من چی . اصلا موقعیت ما چی؟ گلوی گرسنه من چی که داری ازش می زنی .
خوشحالم فرزادم . هنوز فرزادم و نوکر اوستا.
اره حالم به هم می خوره از این همه مهربونیو فکر دیگران بودنات. خب استفراغ واسه این جور موقعهاس دیگه .
ولی دوست دارم.