روزهایی از پس هم

اری روزهایی از پس هم . در سکوت وسایه شان بر روی دیوار تنهایی من . امدند . و غروبهایی سرد را دیدند تا شاید یادمان بماند که بزرگ شدیم و دیگر سایه مان بر روی دیوار تنهایی مجالی ندارد . بزرگ شدیم و دیدیم هر ان چه کم و بیش .

دیدیم عاشق شدن عاشق هایی با بهانه های عاشقی از جنس فرزاد - حامد- نیما - قباد .....دیدیم خمیده شدن قد مامان . مامانی سخت از جنس مادر بودن . 

دیدیم خودخواهی های ادمهایی از جنس ادمهای تنها . تنهاهایی از جنس همانی .همانی که هان بر وجودشان در این زمان.

دیدیم که می شود برادر بود و برابر نبود . برادر بود و بی یار بود و برادر بود و  رفیق بود - همفکر بود و قد خمیده مادر رو با چشمان احساس همدیگر دید و ویا اصلا رمقی در احساس  برای دیدن مادر نداشت. اری ما دیدیم. دیدم کرم حسادت را که سمفونی کینه را به زیبایی خواهرم می نواخت.

(صدای چکه اب بر روی حوض یخ زده ای در دربند ساعت 8 صبح و من خسته و بخار دهانم خبر از خستگی پاهایم می دهند )

روزهایم امدند و رفتند و هنوز خیلی از ندیده ها رو ندیدم  و منتظر تماشای خودم وقت دیدن ندیده ها.