عادت ترکم نمی شه چشای مهربون تو ای عاشق ترین عاشق ها ای مونس تنهایی های تنهای من ای خدای من ای .......
فقط تو لابلای پرهای تو خواب سرد زمستونی میاد و بس تو در گیر من و من در گیر یکی دیگه . دیگه ای که دیگه دیگه بودنش در گرو بودن ما کنار اونه . و دریغ از بلد بودن بودن . بودن هایی از جنس مقدس خودش . خودش که خدا بودن خدا رو اون با خودش بودناش یادم داد .
زندگی شروعی ناشناخته و حرکتی خسیس داره و پایانشم تو رو تو خماریش می زاره .من دارم کم کم خمار می شم چون دیگه پایان روزای یکی از فرشته هاشه .