امروز:
مثل چند روز اخیر تو پاییز بازم صبح به سختی و جون کندن پا شدم انگار که بخوام یه چیز مسخره خنده دارو به بعضیا ثابت کنم بلند نشده شرو به جم کردن جام کردم خیلی مضحک برای دفاع از شخصیت شکل گرفته ۲۸ ساله ای که میدونه یه روزی تنها میشه و باید نفس کشیدن رو یاد گرفته باشه . بگذریم .
باز امروزم با یک رب تا خیر پا به شرکت کذایی اطلس پود که شده تنها منبع اکسیژن من گذاشتم.
و مهمون ناخونده هم مثل روزای اخیر پشت میز من در حال تجسس بود . تا شریفی بودنش رو به خودش ثابت کنه. طفلک
امروزم کار کار کار و توهم حقوقهای نگرفته . خوندن xp و یه کم هوس بازی با عکسای گروه کوهنوردی اسپیلت که منتظر یه کم پول و پلم تا راهی اونجا بشم.
بازم زنگی به تنها یار با وفا ی این مدت منصوره و حال احوال . خیلی خوبی می دونی؟
یه یک هفته ای هم هست داداش بیژن یه موقعیت کاری جسته و باز من بی تمرکز منتظر.
و باز یاد تحقیرای هولاکویی ببینا ( خواستم جملات گذشته رو یادم بیارم ولی نه .......)
و باز یاد حامد زنگ زدنش و اینکه بی تفاوتی من نسبت به عکس العمل خوب اون.
و روز امروز هم ادامه داره تا شب که به امید اثبات خودم به بعضیا تو جم کردن جام تو صبح برمو بخوابم.